غرر الحکم
برترین پاسخ به ابله خاموشی است؛ و سخت ترین نکوهش خردمند کنایه زدن به اوست.
غرر الحکم، صفحه 71.
بحار الانوار
محبت و دوستی ما اهل بیت در سه جا برای شیعیانمان سودمند خواهد بود:
1. هنگام نزول ملک الموت
2. هنگام وارد شدن نکیر و منکر در شب اول قبر
3. هنگام ایستادن در مقابل پروردگار برای حساب اعمال
بحار الانوار، جلد 7.
والله مع الصابرین
فتح باب
فتح باب
آیت الله قاضی همیشه نماز مغرب و عشاء را، در حرمین شرفین امام حسین علیه السلام و حضرت ابوالفضل علیه السلام به جا می آورد، و چون به حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام می رسد، با خود می اندیشد که تا به حال در مدت این چهل سال هیچ چیز از عالم معنا برایم ظهور نکرده، هر چه دارم به عنایت خدا و به برکت ثبات است. در راه سیّد ترک زبانی که دیوانه است، به طرف او می دود و می گوید؛ سیّد علی، سیّد علی، امروز مرجع اولیاء در تمام دنیا حضرت ابوالفضل علیه السلام هستند، و او آن قدر سر در
گریبان است که متوجه نمی شود آن سید چه می گوید! به حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام می رود. اذن دخول و زیارت و نماز زیارت می خواند و می خواهد که مشغول نماز مغرب شود.
آیت الله نجابت می گوید:« تکبیره الاحرام را که می گوید، می بیند که وضع در اطراف حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام به طور کلی عوض می شود، آن گونه که نه چشمی تا به حال دیده و نه گوشی شنیده و نه به قلب بشری خطور کرده است. قرائت را کمی نگه می دارد تا وضع تخفیف یابد و بعد دوباره نماز را ادامه می دهد، مستحبات را کم می کند و نماز را سریع تر از همیشه به پایان می رساند. به حرم امام حسین علیه السلام نمی رود و به دنبال جایی خلوت به خانه رفته و برای این که با اهل منزل هم برخورد نکند به پشت بام می رود. آن جا دراز می کشد و دوباره آن حال می آید و بیشتر می ماند. تا اهل منزل سینی چای را می آورد، آن حال می رود. نماز عشاء را می خواند و دوباره آن وضع بر می گردد؛ چیزی که تا به حال حتی به گفته خودش یک ذره اش را هم ندیده است و حالا که دیده نه می تواند در بدن بماند و نه می تواند بیرون بیاید. دوباره که شام را می آوردند، آن حال قطع می شود و نیمه شب دوباره بر می گردد و مدت بیشتری طول می کشد. »
آری و بالاخره درهای آسمان برایش گشوده و فتح باب می شود. می گوید: « آن چه را می خواستم، تماماً بدست آوردم و امام حسین علیه السلام در را به رویم گشود. ابن فارض یک قصیده تائیه برای استادش گفته؛ من هم یک قصیده تائیه برای امام حسین علیه السلام گفته ام نمره یک! که کار مرا ایشان درست کرد و در غیب را به نحو اتم برایم باز کرد. »
« او در اثر طلب حقیقی و استقامت به خانه که نه، به خود صاحبخانه رسیده است و یار او را به درون خانه راه داده؛ او از حصار تنگ دنیا که خیال و سرابی بیش نبوده و حقیقی ندارد، گذشته و به عالم روح و مجردات پیوسته است و چون فهمیده که از عالم خیال چیزی نصیبش نمی شود، باب خیال برایش بسته می شود. »
آیت الله نجابت نقل می کند: دفعه اولی که ما آیت الله قاضی را دیدیم، خیلی با ما گرم گرفتند و ما را تحویل گرفتند. در اثر این التفات زیاد، من زبانم باز شد و گفتم: آقا این وضع اهل معرفت به خیال است یا به حقیقت؟ ناگهان ایشان چشمهایش درشت شد و گفت:« ای فرزندم من چهل سال است با حضرت حق هستم و دم از او می زنم این پندار و خیال است؟! »
آیت الله علامه قاضی
http://www.wisgoon.com/pin/18408768/
http://www.wisgoon.com/pin/18408768/
زین الدین بن نورالدین علی بن احمد بن محمد بن جمال الدین بن تقی بن صالح بن مشرف عاملی جبعی ، معروف به (#شهید_ثانی) در سیزدهم شوال 911 ه.ق در «#جبع » زاده شد.
در زندگانی شهید ثانی ، آن نکته جالب و شگفت انگیز مورد توجه است که این بزرگوار همچون مرکز و کانونی به نظر می رسید که پیرامونش با دایره علوم احاطه شده و فضایل ارباب فواضل بدو می رسید .و تا این زمان دانشمندان ناموری از پی هم ، از وی به ثمر رسیده اند .
#ابن_العودی در #رساله خود می نویسد:«شهید ثانی از اندامی خوش و معتدل و قامتی متوسط و در اواخر عمرش کمی فربه بود . چهره اش زیبا و دارای موهای صاف و متمایل به سرخی ، چشمان و ابروانی مشکی و اندامی سپید و بازوان و ساقهای ستبری بوده است. هربیننده ای به چهره اش می نگریست و بیان دلنشین وی را می شنید حاضر نبود از او جدا شود و این خصلت از آنچه بازگو شده در وی فزونتر بود.»
بواسطه هوش سرشارش در نه سالگی #قرائت_قرآن را ختم نمود و پس از آن به خواندن و فراگرفتن فنون ادبی و فقه نزد پدرش همت گماشت تا اینکه پدر در گذشت.
شهید ثانی پس از درگذشت پدر به قریه #میس، #کرک_نوح، #دمشق، #مصر، #حجاز، #اعتاب مقدسه در #عراق، #بیت_المقدس، بلاد #روم_شرقی و #قسطنطنیه، #بعلبک، مسافرت نمود در طی این سفرها تجربه ها و علم زیادی کسب نموده و بالتبع شاگردان زیاد و آثار و تالیفات بسیاری در زمینه های #فقه، #اصول_فقه، #علوم_حدیث، #کلام، #اخلاق و #عرفان، #تفسیر، #ادعیه، #نحو، #اجازات، #جنگ و مجموعه از خود به جا گذاشت.
پدر #شیخ_بهایی می گفت: روزی بر شهید ثانی وارد شدم و او را سخت اندیشناک یافتم ، علت را از وی جویا شدم . به من گفت: برادرم! چنین می پندارم که دومین شهید باشم، زیرا #سید_مرتضی «#علم_الهدی» را به خواب دبدم که مجلس ضیافتی تشکیل داده و دانشمندان و #علماء_شیعه_امامیه در آن شرکت داشتند . هنگام ورود من سید مرتضی از جا برخاسته و از من خواستند کنار شهید اول بنشینم.
و سرانجام نیز وی در راه دفاع از حریم اهل بیت علیهم السلام و نشر و ترویج تعالیم و مبانی دین به شهادت رسید.
کیفیت #شهادت شهید ثانی:
دو نفر از مردم جبع نزد وی برای دادخواهی رفتند و شهید ثانی طبق قانون شرع به نفع یکی و به ضرر دیگری قائله را خاتمه داد. شخص محکوم از این قضاوت به خشم آمده نزد قاضی صیدا همان_معروف شامی _ رفته در بار او سعایت کرد. شهید ثانی در این زمان مشغول تالیف کتاب «#الروضه_البهیه= #شرح_لمعه» بودند ،و این کتاب را طی 6 ماه و 6 روز نگاشتند.
#قاضی_صیدا به #پادشاه_روم نوشت در بلاد شام عالمی را می شناسد که نسبت به #مذاهب_اربعه_اهل_سنت ، فردی بدعت گذار به شمار می رود و به اصطلاح #رافضی است و دست اندکار تبلیغ و نشر عقاد و ایده های خود می باشد.پادشاه روم که #سلطان _سلیمان نام داشت شخصی را مامور دستگیری شهید ثانی نمود و به وی سفارش کرد که باید وی را زنده بیابی تا در گردهم آیی دانشمندان علماء مذهب وی آشکار گردد و آنگاه من بر مقتضای #مذهب خود بر وی حکم صادر نمایم.
مامور یاد شده شهید را در راه #مکه دستگیر کرد و پس از فراغت شهید از انجام مرام حج وی را به بلاد روم رهسپار کرد. در آستانه بلاد روم مردی این مامور را دید و درباره شهید ثانی از وی سوال کرد.او در پاسخ گفت وی از علمای #شیعه است و من مامورم تا وی را نزد سلطان روم ببرم.آن مرد گفت: از آن جهت بیمناک نیستی که در مورد تو به حاکم گزارش کنند که در حق این شخص و در خدمت او کوتاهی کردی و او را آزردی؟ او را یارانی است که در صدد یاری از وی بریمی آیند و از او به دفاع برمی خیزند و احیانا ممکن است این جریان موجب قتل تو گردد. صلاح در این است که وی را به #قتل برسانی و سر بریده او را نزد سلطان ببری.
این مرد سبک مغز و سنگدل نیز این عالم کم نظیر را همانجا در ساحل دریا به شهادت رساند.و سر بریده وی را نزد سلطان آورد؛ لکن سلطان برآشفت و به او گفت من به تو دستور دادم که او را زنده بیاوری ولی تو بر خلاف فرمانم وی را به قتل رساندی..سرانجام با مساعی سید #عبدالرحیم_عباسی که دوست دیرینه شهید ثانی بود آن مامور به جزای عمل نابکارانه خود رسید و سلطان او را کشت.
این متن برگرفته از زندگی نامه شهید ثانی در ابتدای کتاب #آداب_تعلیم_و_تربیت_در_اسلام نگارش دکتر #سید_محمد_باقر_حجتی می باشد.
#تاریخ #تاریخی #مذهبی #زندگی_نامه #زندگینامه
به اشتراک گذاشته شده توسط ویسگون